به گزارش شهرآرانیوز؛ ناصرالدینشاه قاجار در فروردین۱۲۶۸ خورشیدی سومین سفر خود را به اروپا آغاز میکند. او در این سفر ابتدا به روسیه میرود و سپس عازم کشورهای آلمان، هلند، بلژیک، انگلستان و فرانسه میشود. شاه قاجاری در این کشورها علاوه بر دیدار با پادشاهان اروپایی بازدیدهایی نیز از مکانهای دیدنی و صنعتی دارد. از جمله این بازدیدها، آنطور که خود شاه در روزنامه خاطراتش به تاریخ ۱۲شوال۱۳۰۶ قمری، برابر با ۲۳خرداد۱۲۶۸ خورشیدی نوشته، بازدیدی است که از «کارخانه الکتریسیته» در آلمان داشته است. در این بازدید آنطور که خود شاه نوشته چیزی که خیلی جلبتوجه میکند چرخی است که «پره، پره ساختهاند، با الکتریسیته حرکت و با سرعت زیاد و احداث باد میکند.»
بسیاری از تاریخپژوهان تا امروز فقط آشنایی شاه قاجاری را با پنکه برقی، جالبترین بخش این دیدار دانسته و بر آن تمرکز داشتهاند، اما برای من جمله دیگری از نوشتار بازدید شاه جالب است، آنجا که نوشته «کارخانه مال سیمسُن است» و محل آن «در شارلتانبورگ است.»
مکانی که شاه آن را شارلتانبورگ نوشته در اصل شارلوتنبرگ است که از محلات برلین امروزی بهحساب میآید و تا مرکز شهر حدود ۱۰کیلومتر فاصله دارد، اما مسئله اصلی مالک کارخانه است که شاه آن را «سیمسُن» ضبط کرده است. به نظر میرسد مخبرالدوله که شاه را همراهی میکرده نام مالک را از روی نوشتهای خوانده باشد؛ نامی که بهصورت Siemens نوشته شده بوده، اما او و شاه قاجاری نمیدانستهاند «S» در زبان آلمانی «زی» تلفظ میشود ازاینجهت متوجه نشدهاند مالک کارخانه شخصی است به نام «زیمنس»!
بله، ناصرالدینشاه بدون اینکه بداند در شبانگاه ۲۳خرداد۱۲۶۸ خورشیدی از «ورنر فون زیمنس» یک پنکه برقی درخواست کرده و از کارخانهای بازدید کرده که امروز بزرگترین شرکت تولیدی صنعتی در اروپاست.
اطلاعات این گزارش برای نخستینبار است که منتشر میشود.
فرهنگ معین «پَنکه» را یک فن مکانیکی معنی میکند که برای خنککردن در خانهها و ساختمانها به فراوانی استفاده میشود. ریشه واژه آن را هم از زبان سانسکریت میداند که به معنای بال پرنده است. ماجرا از این قرار است که در مصر و هند باستان صفحههایی تخت از سقف آویزان میشده که بهوسیله یک بند برای جابهجایی هوا بهصورت دستی تکان داده میشدهاند. سالها بعد یکی از صنعتگران و مهندسان سلسله هان چین در قرن۸ میلادی، به نام دینگ هوان یک فن دوار دستی با هفت چرخ اختراع میکند که قطر آن سه متر است.
در قرنهای بعدی، به ویژه در قرن۱۷ و ۱۸ سیستمهای دیگری نیز برای تهویه در انگلیس و ولز ابداع میشود، اما تولید پنکهای که با جریان برق کار کند برای نخستینبار توسط یک متخصص آمریکایی و در سال ۱۸۸۲ میلادی انجام میشود. شویلر اسکاتز ویلر
(Schuyler Skaats Wheeler) که ۱۷مه ۱۸۶۰ در نیویورک متولد شده، در سال۱۸۸۱، درست بعد از آنکه درسش را در کالج رها میکند، در شرکت روشنایی برق پاول نیکولایویچ یابلوچکوف [مخترع روس اولین مدل لامپ قوس الکتریکی]بهعنوان دستیار برق مشغول به کار میشود و دستگاههای الکتریکی بسیاری را اختراع میکند. از جمله اینکه در سال۱۸۸۲ با قراردادن یک پروانه دو پره بر روی محور موتور الکتریکی، فن برقی یا همان پنکه را اختراع میکند.
همزمان با تلاش ویلر، برخی شرکتهای اروپایی هم در این زمینه پیشرفتهایی دارند، از جمله آنها شرکت «زیمنس و هالسکه» است که در آلمان انواع مختلف وسایل الکتریکی را تولید میکند.
زیمنس در ۱۲اکتبر ۱۸۴۷ توسط ورنر فون زیمنس و یوهان گئورگ هالسکه در شارلوتنبرگ برلین آلمان تأسیس میشود. این شرکت که در ابتدا «شرکت ساختمانی تلگراف زیمنس و هالسکه» (Telegraphen-Bauanstalt von Siemens & Halske)
نام دارد، با اختراع و ساخت تلگراف اشارهگر شروع به کار میکند. همین نوآوری اولیه پایه و اساس رشد آینده این شرکت را ایجاد میکند.
داستان از این قرار است که زیمنس در اوایل سال ۱۸۴۷ با هالسکه آشنا میشوند که یک مهندس مکانیک برجسته است و کارگاهی دارد. او چند روز بعد، از هالسکه میخواهد که تلگراف عقربهای طراحیشدهاش را بسازد. هالسکه که به پتانسیل این اختراع باور دارد، ریسکهای موجود را میپذیرد و همراه زیمنس میشود تا در ۱۲اکتبر۱۸۴۷ در ساختمانی در حیاط پشتی خانه او یک شرکت جدید را تأسیس کنند. شرکت جوان آنها در سال ۱۸۴۸، قراردادی را برای ساخت اولین خط تلگراف راه دور اروپا برنده میشود که بناست به طول ۶۷۰ کیلومتر بین برلین تا فرانکفورت و از زیر زمین کشیده شود.
تنها سه سال پس از تأسیس شرکت، یک دفتر فروش نیز در انگلستان افتتاح میکنند جایی که ویلیام زیمنس، برادر کوچکتر بنیانگذار شرکت، بهعنوان نماینده مشغول به کار میشود. زیمنس همچنین در سال۱۸۵۵ با همکاری برادر کوچکتر خود به نام کارل، یک نمایندگی در روسیه برپا میکند و اجرای شبکه تلگراف این کشور را میگیرد.
در سال ۱۸۶۶، با کشف اصل دینامو الکتریک توسط مایکل فارادی، ورنر زیمنس نقش مهمی در توسعه مهندسی برق ایفا میکند و با ایجاد دستگاههای دینام با جریان متناوب به راهاندازی نخستین لامپهای قوس الکتریکی موفق میشود که روشنایی دائمی خیابانهای برلین را تضمین میکند. این کشف نقطه عطفی است در تاریخ مهندسی برق که زیمنس را بهعنوان پیشگام در مهندسی برق معرفی میکند.
ورنر زیمنس با اختراعات، ایدهها و دانش خود و هالسکه با تخصص فنی خود، بهعنوان یک تیم مؤثر و موفق فعالیت میکنند تا اینکه در سال ۱۸۶۷ هالسکه به دلیل اختلافات با برادران زیمنس از شرکت جدا میشود، اما تا زمان مرگ در سال۱۸۹۰ همچنان با ورنر فون زیمنس دوست میماند و به شیوههای گوناگون از شرکت پشتیبانی میکند.
اوج کار شرکت زیمنس که هنوز نام هالسکه را در نام خود دارد در سال ۱۸۷۰ است؛ جایی که خط تلگراف لندن به کلکته را به طول بیش از ۱۱هزار کیلومتر راهاندازی میکنند. اعتبار جهانی آنها با کشیدن کابل ترانس آتلانتیک بین اروپا و ایالات متحده بیشتر میشود. بهپاس همین دستاوردهاست که فریدریش سوم، امپراتور در سال ۱۸۸۸ به ورنر فون زیمنس عنوان اشرافی اعطا میکند.
ازاینرو وقتی ناصرالدینشاه قاجار در شبانگاه ۱۲ژوئن ۱۸۸۹ میلادی به کارخانه الکتریسیته در شارلوتنبرگ برلین میرود که انواع کالاهای برقی از جمله پنکه برقی را میسازد، درواقع به کارخانه بینالمللی زیمنس میرود و با یک مقام اشرافی امپراتوری آلمان دیدار و گفتوگو میکند.
سلطان صاحبقران آن طور که در کتاب «روزنامه خاطرات» خود نوشته در چهارشنبه ۱۲شوال۱۳۰۶هجری قمری از بازدیدهای رسمی و دیدار با امرای کشور آلمان فارغ بوده، نتیجه اینکه در روز بیکاری خود به سیاحت شهر میرود. نمیدانم مخبرالدوله بوده که شاه را راضی به این بازدید کرده یا ماطیاس کارگزار زیمنس در تهران. هر که بوده، کارستان کرده، چرا که هم کارخانه از محل استقرار شاه دور بوده و هم بازدید در ساعت۹ شب بوده است. به هر ترتیب پایان این روز از سفر شاه قاجار به بازدیدی ختم شده که بسیار منحصربهفرد و ناب است، کمااینکه تاکنون در هیچ منبعی به آن اشاره نشده است.
ناصرالدینشاه مینویسد: «امروز جای معینی نباید برویم... امروز را خیال رفتن به حمام داشتیم. با براندیس که مهماندار دوم ماست و چند نفر از ملتزمین رکاب خودمان به سمت حمام رانده ولی قبل از رفتن به حمام به آکواریوم رفتیم. تفضیل این آکواریوم را در روزنامههای دو سفر سابق نوشتهایم، اینجا دیگر حاجت تفصیل نیست، اما دو چیز عجیب در آنجا دیدم که نوشته میشود؛ یکی میمون غربی بود خیلی بزرگ و قویهیکل که این جنس میمون را شامپنزی میگویند و در جنگلهای افریقیه یافت میشود.
خیلی مهیب و باتماشا بود... چیز غریب دیگر یک اژدهایی است که قطرش به کلفتی یک درخت تبریزی دهساله و طولش قریب ده ذرع... این مار زهر ندارد، اما قوت زیاد دارد، چنانچه در جنگل مثلا ببر را ببیند خودش را بهدور او پیچیده فشار میدهد، ببر را خرد مینماید... از آکواریوم رفتیم به حمام... بعد شستشوی بیرونآمده، آمدیم به منزل ناهار خوردیم. قدری راحت کرده، در ساعت ۵ بعدازظهر رفتیم باغوحش... یکی از چیزهای غریبی که در باغوحش دیدیم فیلهای آنجاست.
زرافه غریبی هم دیدیم خیلی بزرگ که به این بزرگی ندیده بودیم زرافه هم که سابقا در طهران برای ما آورده بودند به این بزرگی نبود... یک هیتوپوطام هم دیدیم که اسب آبی ترجمه میشود، اما معلوم نیست که این هیکل اسب آبی است یا فیل آبی... خیلی بزرگ حیوانی است در آب شنا میکند و دهن باز میکنند خیلی بزرگ، تماشا دارد... بعد از تماشا از باغ بیرونآمده به سفارتخانه خودمان که نزدیک اینجاست رفتیم...
امینالسلطان و امینالدوله و عزیز السلطان و مخبرالدوله و جهانگیر خان و نریمان خان، وزیر مختار و نیرو قونسول ایران در برلن و قونسول ایران در هامبورک با زن و دخترش و چند نفر دیگر از همراهان ما حاضر بودند... امشب در سفارت خانه ایران میهمانی است... از سفارت آمدیم به منزل که شام بخوریم، چون در ساعت ۹ بعد ازظهر قرار داده بودیم به کارخانه الکتریسیته برویم که مخبرالدوله عرض میکرد کارخانه مال سیمسُن است. قبل از خوردن شام، چون وقت رفتن شده بود، سوار کالسکه شده رفتیم. این کارخانه در شارلتانبورک است. راه دوری دارد.
رسیدیم به کارخانه، در این کارخانه اسباب الکتریسیته از هر قبیل میسازند؛ سیمهای کلفت بهجهت تلگراف زیر دریا، اسباب تلفون، پیلها و چرخهای تلگراف و غیره. هزار عمله در اینجا کار میکند. چرخ بخار دارد و چرخهای مختلف دیگر که در کار است. چیز تازه که در اینجا دیده شد، دورنمایی بود که پانورما مانند ساخته بودند از مقوا و نقاشی، مثل پرده تماشاخانه، ده و دره و بلندی و پستی و چیزهای دیگر ساخته بودند که روشنی الکتریسیته میانداختند، مجسم میشد. گاهی روشن نبود، کم کم روشنی به آن میدادند مثل طلوع صبح و آفتاب، گاهی ماه طالع میشد.
خیلی چیز با تماشایی بود. روشنی الکتریسیته در کارخانه زیاد بود که چشم را میزد. کارخانه خیلی گرم بود و بوی قیر و بوهای دیگر میآمد. ما هم در حرکت بودیم و هم جا را گردش میکردیم. در بین گردش، نسیم خنک خوشی احساس کردیم که در آن گرما و عفونت هوای کارخانه، آدم را زنده میکرد. تعجب کردیم که از کجا این باد میوزد. بعد ملتفت شدیم از یک چرخی است.
پره، پره ساختهاند و با قوه الکتریسیته به سرعت تمام حرکت مینماید و احداث باد میکند و اسبابی دارد که به حرکت انگشت چرخ میایستد. خیلی مغتنم دانسته قدری آنجا ایستاده و خنک شدیم. باد به طوری بود که دامن سرداری و کلیچه (پیراهن و نیم تنه) را خوب حرکت میداد. فرمودیم یکی از این چرخها را بسازند برای ما به طهران بفرستند. سیمسُن عرض کرد میسازم و میفرستم. یک نفر هم پیش سیمسُن بود، ماطیاسنام که مدتی در طهران در سر کارهای سیمسُن بود. خلاصه بعد از تماشای کارخانه به منزل آمده، شام خورده، خوابیدیم.»
پنکه سفارشی شاه که یک سه پره سقفی و دیواری بود، چندی بعد، پس از بازگشت او از سفر فرنگ از راه بندر انزلی وارد ایران میشود و مستقیم به کاخ گلستان میرود، زیرا این کاخ تنها مکان برقدار در سراسر ایرانِ آنزمان است. پس از آن، جناب همایونی، سفارش چهار پنکه دیگر نیز برای اندرونی و حرمسرا میدهد که آنها را هم ساخته و به دربار میفرستند. مردم ایران البته تا پایان دوران احمدشاه قاجار از وجود پنکه بی بهرهاند و ردپای این اختراع را تنها میتوان در منزل اشراف و نزدیکان شاه دید.
این بی بهرگی عمومی تا دهه۴۰ هم ادامه دارد تا اینکه «محمدتقی برخوردار» که همه آن را با عنوان «پدر لوازمخانگی ایران» میشناسند، با تأسیس کارخانه پارسالکتریک، نمایندگی مونتاژ رادیو و تلویزیون را میگیرد و بعدها هم با گسترش کارش انواع لوازمخانگی از جمله پنکه را وارد بازار ایران میکند و در اختیار عموم مردم میگذارد.
منبع:
نسخه خطی «روزنامه سفر سوم فرنگستان»
صفحات ۱۱۲ تا ۱۱۶
روز چهارشنبه
۱۲ شوال ۱۳۰۶ قمری
***
تارنمای انگلیسی شرکت Siemens
***
صفحات ویکیپدیای انگلیسی